کد خبر: ۴۹۱۲
۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۱۶:۰۰

عشق به فردوسی فامیل ما را «ادیب» کرد

خاندان ادیب که سابقه سکونت ۲۵۰ ساله در محله فردوسی را دارند، از حامیان همیشگی فردوسی بوده و نام خانوادگی ادیب را به عشق همین ارادت برگزیده‌اند.

محله فردوسی یا همان شهر طوس محلی‌ها، بخش کوچک به‌جامانده از شهر باستانی تابران است. در طول هزاران سال فرمانروایان مختلف حب و بغض‌های سیاسی و مذهبی بسیاری را به طوس و بعد‌ها فردوسی روا داشته‌اند، اما ساکنان محلی و عموم مردم به دور از این جنجال‌ها، عاشق سرزمینشان بوده و با گذشت زمان ارتباط روحی و معنوی محکمی با فردوسی برقرار کرده‌اند.

شاید در گذشته به دلیل ناآگاهی، آسیب‌هایی از سوی بومیان به آثار باستانی وارد می‌شد، اما به جرئت می‌توان گفت، آنان بهترین میراث‌داران فردوسی و شاهنامه بوده‌اند و برای عظمت آن هر کاری انجام می‌دهند. اگر این بومیان نبودند شاید امروز همین مقدار هم از آثار باستانی باقی نمی‌ماند و تمام آن توسط سارقان به یغما می‌رفت.


اجدادم مُبلّغ فردوسی و شاهنامه بودند

محمد ادیب اسلامیه، یکی از ساکنان قدیمی و اصیل محلۀ فردوسی و روستای اسلامیۀ سابق است، خاندان ادیب که سابقۀ سکونت ۲۵۰ ساله در محلۀ فردوسی را دارند، از حامیان همیشگی فردوسی و شاهنامه بوده و نام خانوادگی ادیب را به عشق همین ارادت برگزیده‌اند.  
محمد ادیب‌اسلامیه می‌گوید: «سال ۱۳۲۴ در محلۀ فردوسی (اسلامیه) به دنیا آمدم، پدر، پدربزرگ و جدم متولد شهر طوس هستند. سکونت خانوادۀ ما در محلۀ فردوسی به ۲۵۰ سال قبل باز می‌گردد. همۀ خانوادۀ ما کشاورز و دامدار بودند، شاید سواد درست و حسابی نداشتند، اما علاقۀ زیادی به فردوسی و شاهنامه داشتند و در مجالس رسمی و خانوادگی از مبلّغان شاهنامه و فردوسی بودند و حکایت‌ها و داستان‌های عامیانه بسیاری دربارۀ رستم و دیگر قهرمانان شاهنامه نقل می‌کردند.

هر‌زمان که پرده‌خوان‌های دوره‌گرد برای اجرای نمایش به شهر طوس می‌آمدند، با گرمی از پدربزرگم استقبال می‌کردند و در پایان نمایش به عنوان تشکر هدیه‌ای با‌ارزش یا گوسفندی را به او می‌دادند.

به مرور زمان و تحت تأثیر همین حمایت‌ها در بین اهالی به ادیب یعنی اهل ادب، شعر و شاهنامه معروف شد، با چنین پیشینۀ خانوادگی، زمانی که در دورۀ پهلوی اول (سال‌۱۳۰۴)، مأمور ثبت احوال به درِ خانۀ پدربزرگم می‌رود و از او می‌پرسد: «فامیلتان را چه بنویسم؟» پدر‌بزرگم جوابی نمی‌دهد و زمانی که مأمور می‌پرسد: «به چه نامی شهره هستید؟» یکی از اهالی می‌گوید: «ادیب هستند.» مأمور ادارۀ ثبت احوال هم نام خانوادگی ادیب را برای ما می‌نویسد.»

 

درباره آرامگاه فردوسی بیشتر بخوانید:

آرامگاه فردوسی؛ کاخی که از باد و باران گزند نیافته

 

مقبرۀ فردوسی، تپۀ خاکی شفا‌بخش

سال‌ها قبل از ساخته شدن آرامگاه فردوسی (سال ۱۳۱۳ شمسی)، اهالی محلۀ فردوسی، تپۀ خاکی را که درون باغی (باغ امروزی) قرار داشت، به عنوان مقبرۀ فردوسی می‌شناختند و اعتقاد عجیبی به شفا‌دهی آن داشتند.

محمد ادیب آنچه از اجدادش شنیده را چنین بازگو می‌کند: «قبل از ساخت بنای آرامگاه فردوسی، تپۀ خاکی در درون باغ نیمه ویرانی (باغ فردوسی) قرار داشت، بسیاری از ساکنان شهر طوس اعتقاد داشتند این تپۀ خاکی بقایای ویران شدۀ گنبدی است که توسط نادر‌شاه بر بالای مزار فردوسی بنا شده، نقل است که این گنبد دارای کاشی‌های رنگارنگ و گنبدی طلایی بوده که بعد از مرگ نادرشاه سارقان، طلا‌های آن را به سرقت بردند، گنبد نیز به مرور زمان ویران شده است. یکی از مطالب شگفت دربارۀ این مقبره خاصیت شفادهی آن بوده است.

آن‌طور که پدرم می‌گفت اهالی شهر طوس به دلیل شیعه‌بودن فردوسی و اشعار مدحی که دربارۀ حضرت امیرالمومنین (ع) دارد، اعتقاد زیادی به او داشتند و هر زمان که یکی از افراد محلی دچار بیماری لاعلاجی می‌شد، فرد مریض خودش را به آرامگاه (تپۀ خاکی) می‌رساند و با خواندن دعا و قرآن به ائمۀ اطهار (ع) متوسل شده و شفا پیدا می‌کردند.

این موضوع نه‌تنها دربارۀ انسان‌ها؛ بلکه دربارۀ حیوانات اهلی نیز صدق می‌کرد و دام‌داران شهر طوس و روستا‌های اطراف با چرخاندن دام و حیوان مریض به دور این ویرانه، شفای دام خود را از خداوند ‌می‌خواستند.»

 

خانواده‌ای که به عشق فردوسی فامیل خود را «ادیب» برگزیدند

 

استفاده از خاک ارگ چندصدساله برای کشاورزی!

ارگ هزار ساله طوس، یکی از آثار بی‌نظیر و به‌جامانده از دوران کهن طوس است. در گذشته اهالی شهر طوس با این اعتقاد که خاک دیوار‌های این ارگ، خاصیت نیروزایی و تقویتی دارد، خاک‌های ارگ را تراشیده و روی زمین‌های کشاورزی می‌ریختند.

محمد ادیب در توضیح این مطلب گفت: «درگذشته که بیشتر مصالح به‌کار‌رفته در ساختمان‌ها خشت خام و گل بود، اهالی بدون اینکه هیچ شناختی دربارۀ ارزش این آثار تاریخی داشته باشند، با بیل و کلنگ به جان دیوار ارگ می‌افتادند و خاک و آجر‌های آن را برای ساخت خانه می‌بردند.

گاهی اوقات نیز در هنگام چنین عملیاتی، کاشی‌ها و کوزه‌های قدیمی پیدا می‌شد، اما اهالی بدون توجه به قدمت و ارزش تاریخی آن کوزه‌ها و کاشی‌ها را شکسته و به عنوان مصالح در لابه‌لای دیوار خانه‌ها استفاده می‌کردند. البته دلیل این استفاده، این بود که، چون درگذشته دیوار‌های ارگ را با بهترین نوع خاک و ورزدادن‌های خاصی می‌ساختند، دیوار‌ها استحکام بیشتری داشتند.

مورد استفادۀ دیگری که خسارات زیادی به دیوار ارگ وارد کرد و من شاهد آن بودم، استفاده از خاک دیوار‌های ارگ برای زمین‌های کشاورزی بود. کشاورزان معتقد بودند که این خاک انرژی و قدرت باروری زیادی دارد و به جای کود حیوانی از آن استفاده می‌کردند.

برای استفاده از این خاک دو نفر روی دیوار رفته و با پل بند (نوعی وسیله کشاورزی) دیوار‌ها را می‌تراشیدند و لایۀ نازکی از این خاک را روی زمین‌های کشاورزی می‌پاشیدند، البته زمین‌های کشاورزی که از این روش استفاده می‌کردند، محصولشان چندین برابر زمین‌های دیگر بود، بعد‌ها با رایج شدن کود‌های شیمیایی این روش منسوخ شد.»

 

مسئولان حرف می‌زنند، عمل ندارند

با تشکیل انجمن آثار ملی و ساخت بنای فعلی آرامگاه، مسئولان طرح‌هایی را برای استفادۀ بیشتر از پتانسیل گردشگری مجموعۀ فرهنگی و تاریخی طوس ارائه می‌دادند، اما این پیشنهاد‌ها در همان مرحلۀ حرف باقی ماند و کار جدی انجام نشد.

ادیب با اشاره به اینکه هر نوع پیشرفت و توسعه در مجموعۀ فرهنگی و تاریخی طوس به نفع اهالی است، گفت: «دهۀ هفتاد چند نفر از استانداری به محله فردوسی آمدند و در جلسۀ عمومی که با اهالی محله داشتند، یکی از آقایان با بیان این مطلب که سند خانه‌ها و املاک اهالی به دلیل داشتن مهر شاهنشاهی باطل است، اعلام کرد: «همۀ املاک و مغازه‌ها متعلق به دولت است و اهالی باید تخلیه کنند. من که در آن زمان نماینده شورای محل  بودم در جواب به او گفتم: «اگر این‌طور است پس شما هم که عقدنامه ازدواجتان در دوره شاه تنظیم شده، ازدواجتان باطل و همسرتان به شما حرام است.»

بعد از این ماجرا به همراه چند نفر دیگر از نمایندگان شورا و محله جلساتی در استانداری برگزار کردیم. معاون استاندار با قبول سند مالکیت اهالی قول‌هایی داد و اعلام کرد اگر اهالی همکاری کنند به صورت مشارکتی، یک شهرک فرهنگی و تاریخی به وسعت شهر طوس خواهیم ساخت، ما نیز موافقت کردیم. اما فقط همان حرف‌زدن بود و بعد از آن هیچ کاری انجام نشد، فکر نمی‌کنم کس دیگری هم بتواند کاری انجام دهد.».   

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44